رنگی رنگی
رنگی رنگی
رنگی رنگی

برای وقت های بعد از شکست

یه وقت‌هایی اوضاع اونجوری که براش برنامه‌ریزی کرده بودیم پیش نمیره. ممکنه تو یه مصاحبه کاری که خیلی روش حساب کرده بودیم رد بشیم، شغلی که فکر می‌کردیم مهم‌ترین شانس زندگیمونه از دست بدیم، کسی قلبمون رو بشکنه یا هر اتفاق دیگه‌ای بیفته که در نهایت باعث بشه احساس کنیم شکست خوردیم.

راستش زندگی پر از روزهای این مدلیه و راه فراری هم نداریم؛ اما می‌تونیم چند تا چسب زخم رنگی تو جیبمون داشته باشیم واسه این وقت‌ها. برای این که وقتی زمین خوردیم (یا کسانی که دوسشون داریم زمین خوردن) سریع دست کنیم تو جیبمون، یکی دو تا از این چسب زخم‌ها برداریم و روی زخم‌ها رو ببندیم. 

این شما و این چسب زخم‌های ما برای بعد از شکست:

تعیین موقعیت: کجا ایستادیم؟ چه احساسی داریم؟

تجربه شکست می‌تونه احساسات مختلفی رو در ما ایجاد کنه. حس طرد شدن و دور افتادن از جامعه‌ای که بهش تعلق داریم، احساس شرم، غصه یا هر حس دیگه‌ای. هیچکدوم این احساسات هم حس‌های شادی نیستن؛ ولی خوب باید بپذیریم از اول هم قرار نبوده زندگی شبیه قصه پریا باشه. بالا داره، پایین داره و البته روزهای معمولی بسیار. 

حالا قدم اول توی مواجهه با شکست و سرپایینی‌های زندگی چیه؟ اینکه احساسی که داریم رو کشفش کنیم، دستش رو بگیریم و اصلا چند قدمی باهاش راه بریم. خیلی از این احساسات ناراحت‌کننده مثل بچه کوچیک و تنهایی می‌مونن که برای مدت‌های طولانی نادیده گرفته شده. این بچه ممکنه پرخاشگر بشه یا لجبازی کنه؛ ولی به این معنی نیست که قصد بدی داره. اون فقط به توجه نیاز داره و دلش می‌خواد دیده بشه!

مهمانی به‌نام غصه

اینکه ما به حس بدمون، به غمی که اومده نشسته توی دلمون نگاه کنیم و بهش توجه کنیم، یکی از بزرگ‌ترین کمک‌هاییه که می‌تونیم به خودمون بکنیم. یه کتاب کودک خیلی بامزه هم در این مورد هست. اسمش اینه : «مهمانی به‌نام غصه».

اصلا پیشنهاد می‌کنم اگه حوصلشو داشتین، همین الان رو فیدیبو بخونینش. کلا پنج دقیقه طول می‌کشه. داستان اینجوریه که یه‌روزی به بچه‌ای داشته زندگیشو می‌کرده که یهو یه موجود سبز وارد دنیاش میشه و هی بزرگ و بزرگ‌تر میشه؛ اما خوب! بچه‌ها زندگی رو بلدن. اونا هیچ وقت احساساتشون رو نادیده نمی‌گیرن یا سرکوب نمی‌کنن. وقتی حالشون خوبه بازی می‌کنن و وقتی ناراحتن گریه می‌کنن. یه موقع‌هایی کنار اومدن با زندگی و قصه‌هایی که سر راهمون می‌گذاره واقعا به همین سادگیه! کافیه احساساتمون رو بشناسیم و هیچ کدوم اون‌ها رو زیر سوال نبریم.

اما هنوز یک سوال سرجاشه. چرا شکست خوردن انقدر ناراحتمون می‌کنه؟!

 

باید این حس رو بهتر درک کنیم!

قدم اول: چرا این حس برامون ناخوشاینده؟

این ویدئو رو ببینید!

اینجا می‌تونید توی پنج دقیقه علت دردناک بودن حس شکست رو بر اساس یافته‌های علمی ببینید.

ما فکر می‌کنیم هر چقدر که به درک عمیق‌تری از احساساتمون برسیم، کنار اومدن باهاشون برامون راحت‌تر میشه. حسش شبیه zoom out کردن می‌مونه! از فاصله دورتر احساساتمون رو تماشا می‌کنیم و دلیل به‌وجود اومدنشون رو درک می‌کنیم. وقتی دنبال علت ایجاد یک‌سری از احساسات می‌ریم، به جای قرار گرفتن توی نقش قربانی، به اون کارآگاه کنجکاو و باهوشی تبدیل می‌شیم که دنبال کشف علت اتفاقاته. وقتی چرایی اتفاق‌ها رو بدونیم، دیگه از به‌وجود اومدنشون تعجب نمی‌کنیم. 

یه دوره‌ای بود که آدم‌ها فکر می‌کردن زلزله خشم خداست! اما آدم‌های کنجکاوی بودن که به جای قبول کردن این ایده، رفتن سراغ کشف واقعیت و بهمون کمک کردن الان وقتی زلزله میشه تعجب نکنیم یا حس نکنیم یک نیروی برتری از ما خشمگینه (حالا درسته خوشحال نمی‌شیم و خیلی می‌ترسیم، اما طبیعتا سراغ توجیح‌های غیرمنطقی هم نمی‌ریم)! پس هر چی اطلاعاتمون رو درباره احساسات مختلف و دلیل ایجادشون بالاتر ببریم، از ناشناخته بودن اون احساسات کم میشه و خودمون هم برای مقابله با اون‌ها آماه‌تر می‌شیم.

 

قدم دوم: آیا شکست لزوما اتفاق بدیه؟!

اگر یه ظرف شکستنی تحت فشار یا ضربه‌ای قرار بگیره، می‌شکنه. اگرم ظرف نشکن باشه که خوب نمی‌شکنه؛ اما یک‌سری سیستم‌های پیچیده‌تر هم داریم که ممکنه توی بعضی از شرایط، در نتیجه وارد شدن فشار و ضربه نه تنها نشکنن، که پا رو فراتر بگذارن و بعد از همه اون ضربه‌ها قوی‌تر هم بشن. ذهن و بدن ما یک نمونه خوب از این مدل سیستم‌هاست. آقای نسیم نیکلاس طالب اسم این سیستم‌ها رو پادشکننده یا antifragile گذاشته و تو کتابی به همین اسم هم حسابی راجع بهش صحبت کرده. داستان بدن ما و تاثیراتی که از واکسن زدن می‌گیره، مثال معروف این سیستم‌هاست. وقتی ما واکسن می‌زنیم، یک دوز ضعیف‌شده از بیماری رو وارد بدنمون می‌کنیم و بدنمون جنگیدن با اون بیماری رو یاد می‌گیره و نسبت بهش مقاوم میشه. در نتیجه وقتی اون بیماری دوباره سراغمون میاد بدنمون دیگه بلده چجوری باهاش مقابله کنه و با احتمال بسیار زیاد اون بیماری بهمون آسیب نمی‌زنه.

طبق همین ایده، آدم‌ها خیلی وقت‌ها در نتیجه فشار یا تجربه شکست به لحاظ ذهنی بسیار قوی‌تر میشن و دفعه‌های بعدی می‌تونن خیلی بهتر از پس شرایط مشابه بربیان. اگه شکست رو از این زاویه نگاه کنیم، شاید اونقدرا هم دردناک نباشه! بالاخره هر تجربه‌ای یک هزینه‌ای هم داره.

راستی! یک اپیزود خیلی جذاب از بی‌پلاس به معرفی و صحبت راجع به همین کتاب پادشکننده اختصاص داره. پادکست رو می‌تونید روی کانال کست باکس بی‌پلاس (یا هر جای دیگه‌ای که پادکست گوش می‌دید) بشونید.

نسخه صوتی و الکترونیکی کتاب رو هم می‌تونید روی فیدیبو داشته باشین و نسخه فیزیکیش هم خیلی راحت پیدا میشه.

 

حالا باید چیکار کنیم؟!

بعد از اینکه احساسمون رو به رسمیت شناختیم و حسابی تماشاش کردیم، نوبت یک قدم مهم دیگه و جواب دادن به این سواله که حالا چیکار کنم؟

توی پیدا کردن جواب این سوال، یه مسئله‌ای هست که خیلی مهمه. اینکه با توجه به شرایطمون تصمیم بگیریم باید به تلاش ادامه بدیم یا بریم سراغ یک مسیر تازه. بیاین این دو تا وضعیت رو عمیق‌تر بررسی کنیم.

 

وقت‌هایی که نباید تسلیم بشیم

ما هر باری که سراغ یک تجربه تازه می‌ریم، به‌اندازه بچه‌ای که داره پاهاشو کشف می‌کنه و تلاش می‌کنه راه بره، بی‌تجربه‌ایم. پس منطقیه که بخوایم یکم صبورتر باشیم و به خودمون فرصت بدیم. اصلا مگه دفعه چندمه که داریم زندگی می‌کنیم؟!

توی هر سنی که هستیم، اولین باره داریم اون سن رو زندگی می‌کنیم. این انیمیشن رو ببینین:

واقعیت اینه که باید انقدر امتحان کنیم و نشه و امتحان کنیم و نشه و امتحان کنیم و نشه تا بالاخره یک بار بشه! بیشتر وقت‌ها شکست یک بخشی از پروسه موفقیته. ما توی همین مسیره که یاد می‌گیریم چی باید کجا باشه و چیکار باید بکنیم تا اون نتیجه‌ای که دوست داریم رو بگیریم. نمی‌جنگیم که! داریم زندگی رو برای اولین بار تجربه می‌کنیم.

 

داستان برخاستن‌های مکرر

تاریخ هم پر قصه آدم‌هاییه که شکست خوردن. شکست‌های زیاد و پشت سر هم! ولی بیخیال نشدن. یکی از این قصه‌های قشنگ داستان جیمز دایسون، مخترع جاروبرقی‌های بدون کیسه هست. آقای دایسون قبل از اینکه به نمونه نهایی مورد نظرش برسه، طی ۱۵ سال ۵,۱۲۶ نمونه ناموفق ساخت تا بالاخره به اون چیزی که می‌خواست رسید و الان که ۷۶ سالش شده، خالص ارزش دارایی‌هاش بیش از ۱۳ میلیارد دلاره! 

وقت‌هایی که «جلوی ضرر رو از هر جا بگیریم منفعته!»

از اون‌جایی که قرار نیست خودمون رو گول بزنیم باید وضعیت دیگه‌ای رو هم در نظر بگیریم. وضعیتی که پذیرفتنش خیلی هم راحت نیست. بیاین یه موقعیت فرضی رو در نظر بگیریم:

فکر کنین رفتین سوپرمارکت و یک کیک خریدین که عکس روش خیلی قشنگ بوده ولی بعد اولین گاز می‌بینید عجب چیز بدمزه‌ایه! خوب چیکاری می‌کنین؟

می‌خورینش چون بهرحال پاش پول دادین؟ یا چون خوشتون نیومده می‌ندازینش دور؟

مطالعات نشون دادن اکثر آدما تحت تاثیر یک سوگیری رفتاری به اسم خطای هزینه از دست رفته یا sunk cost کیکه رو تا آخر می‌خورن؛ ولی واقعیت اینه که فرقی نداره ما کیک بدمزه رو تا آخر بخوریم یا نه. بهرحال پولمون رفته دیگه. پس چرا این حس بد رو ادامه بدیم؟! منطقی‌ترین کار اینه که کیکه رو بندازیم دور و یه چایی بخوریم که بشوره ببره.

این تد تاک رو ببینین! یه خانمی از داستان تموم شدن رابطه‌ای میگه که با انتظاراتش فاصله زیادی داشت اما می‌ترسید تمومش کنه. 

 

قصه خیلی از شکست‌های ما هم همینه. یه وقتایی حاضریم شغلی رو که دوسش نداریم، رشته دانشگاهی که توش خوشحال نیستیم یا رابطه‌ای رو که آسیب‌هاش بیشتر از رشدیه که توش اتفاق می‌افته ادامه بدیم. چون با خودمون فکر می‌کنیم «من سال‌ها زمان پای این شغل/رشته/رابطه و… گذاشتم و الان حیفه بعد اینهمه وقت رهاش کنم». انتخاب‌های اشتباهمون رو نمی‌پذیریم و رها نمی‌کنیم چون بهمون حس شکست میده.

 

این ویژگی ذاتی ما آدم‌هاست. تمایلمون به ادامه دادن مسیری که توش هستیم یا تاثیرپذیری ذهنمون از خطاهایی مثل sunk cost رو نمی‌تونیم کاری کنیم. ولی یه کاری هست! می‌تونیم به وجود این خطاها توی رفتار و تصمیم‌گیری‌هامون آگاه باشیم. آگاهی به وجود این سوگیری‌ها مثل نور چراغ قوه تو انباری تاریکه. جعبه‌ها رو از سر راه برنمی‌داره؛ ولی راهمونو روشن می‌کنه و نمی‌ذاره با سر زمین بخوریم.

بهترین گزینه برای من کدومه؟

اینکه یه چایی بریزیم برای خودمون و شرایط رو با دقت بررسی کنیم. هیچکسی بهتر از خودمون نمی‌تونه بگه بهترین کار ادامه تلاشه یا رفتن توی یک مسیر تازه؛ ولی جواب یک جایی ته ذهنمون هست! کافیه صداهای دور و برمون رو کم کنیم و با یک دید منطقی شرایط رو بررسی کنیم.

 

اگر قراره همین راه رو ادامه بدیم:

باید ببینیم چی باعث شکست ما شد. بهرحال مهمه آدم برگرده و مسیرش رو تماشا کنه، واسه خودش یادداشت برداره و دفعه دیگه بهتر پیش بره. ما یه تد تاک خیلی خوب هم در این مورد پیدا کردیم. این آقایی که الان قراره برامون صحبت کنه، تصمیم داشته توی یک مسابقه دوی ماراتن شرکت کنه ولی وقتی روز مسابقه میرسه، نمی‌تونه مسیر رو تموم کنه و حالا توی این ویدئو برامون از قصه شکستش میگه (و البته پیروزی بعدش).

 

بیاین ما هم مثل همین آقا مسیری که رفتیم رو بررسی کنیم.

بعد امتحانای سخت، بعد اجرای کمپین‌های مختلف و خیلی وقت‌های دیگه تو زندگی باید برگردیم و پشت سرمون رو نگاه کنیم. اینکه ما چه مسیری رو رفتیم که الان اینجاییم. چه چیزهایی می‌تونن بهتر بشن؟ چی باید همونجوری که بود بمونه و چه کاری رو نباید انجام بدیم. وقتی برگردیم و از مسیر اومده درس بگیریم، احتمال تکرار اقدامات اشتباه خیلی کمتر میشه. اگرچه کار راحت و شیرینی هم نیست حتی شاید بهتر باشه این مرحله رو بذارین واسه چند وقت بعد که زخم‌ها یکم بهتر شدن؛ روزای اول آدم دلش نمیخواد تلخی‌ها رو یادش بیاره.

نقشه راه بسازیم

بیاین یه تمرینی هم با هم انجام بدیم. مثل همیشه اون روشی که براتون بهتره انتخاب کنین. یکی با نوشتن راحته، یکی با تایپ کردن یکی هم با حرف زدن؛ پس اونجوری که خودتون راحت‌ترین پیش برین.

مرحله ۱- از هر چیزی که تو سرتونه بنویسین. این بخش مثل گرم کردن قبل ورزش می‌مونه. بهش تداعی آزاد هم میگن. مهم نیست درباره تجربه ناخوشایند اخیر می‌نویسید یا نه. فقط مهم اینه که شروع کنین.

مرحله۲- یکم که جلوتر رفتیم، کم کم باید زره بپوشیم و بریم تو قلمرو ترسناک شکست. بی‌تعارف بنویسیم. کسی که قرار نیست نوشته‌های ما رو بخونه. چی شد که این اتفاق افتاد؟

مرحله ۳- بررسی‌ها رو دقیق‌تر کنیم؟ چه چیزهایی می‌تونست جور دیگه‌ای انجام شه؟ چه چیزهایی باید بدون تغییر بمونه؟ این‌ها رو با توجه به موردی که دارین بررسیش می‌کنین مشخص کنین.

مرحله۴- حالا هم وقت اینه که مثل آخر تایم تمرین چند تا حرکت کششی انجام بدیم! نوشتن رو ادامه بدین و اونجوری که خودتون راحت‌ترین تمومش کنین. قرار نیست با حس بد از سر این تمرین پاشیم. 

بعد نوشتن این چند مرحله، به یک برنامه و نقشه راه می‌رسیم. نقشه‌ای که اختصاصیه و براساس مسیر و تجربه‌های خودمون تنظیم شده و می‌تونه کمکمون کنه در آینده انتخاب‌های بهتری داشته باشیم.

ما یک پلنر برای این تمرین طراحی کردیم!

اما اگه به این باور رسیدیم که جلوی ضررو از هر جا بگیریم منفعته:

وقتشه به مفهوم کمال‌گرایی فکر کنیم. اصلا به نظر شما کمال‌گرا بودن خوبه یا بده؟

واقعیت اینه که می‌تونه جفتش باشه! خوب و بد. خیلی جاها هست که کامل بودن چیز خوبیه؛ اما یه موقع‌هایی هم جستجوی کمال در دنیای دور و برمون می‌تونه یک جستجوی بی‌حاصل و پذیرش چیزها به همون شکلی که هستن تنها راه‌حل منطقی باشه.

حالا یه سوال!

آیا کامل نبودن ترسناکه؟

می‌دونین چرا اینو می‌پرسیم؟ چون بعضی وقت‌ها ما بیشتر از اینکه دلمون بخواد کامل و بی‌نقص باشیم، از کامل نبودن می‌ترسیم.

درباره کینتسوگی (Kintsugi) چیزی شنیدین؟

کینتسوگی یک هنر زیبای ژاپنیه که توی اون ظرف‌های شکسته رو با چسب طلا بند می‌زنن. این هنر بهمون یاد میده توی ناکامی‌ها و شکست‌های ما زیبایی وجود داره! این ویدئو رو ببینید:

کینتسوگی به جای اینکه بپرسه «بی‌نقص بودن خوبه یا بد؟» زیبایی کامل نبودن رو بهمون نشون میده! پس اگه تصمیم گرفتین راه تازه‌ای رو امتحان کنین، زیبایی این هنر رو یادتون بیارین.

 

جعبه کمک‌های اولیه

ما قبل از نوشتن هر شماره از این مطلب سراغ دوستانمون در اینستاگرام رنگی رنگی می‌ریم و ازشون می‌خوایم توی ساختن یک جعبه کمک‌های اولیه برای مواجهه با حسی که ازش صحبت می‌کنیم، بهمون کمک کنن. این‌ها پیشنهادات دوستانمون هستند برای مواجهه با حس شکست:

 

  • پیشنهادهای فیلم و سریال

سریال Ted Lasso

راستش من تا حالا کسی رو ندیدم که از تماشای این سریال لذت نبرده باشه. تد لاسو یک مربی فوتبال از یک لیگ دسته چندم تو آمریکاست که به دعوت صاحب یک باشگاه فوتبال میاد لندن. صاحب باشگاه که در جریان جدایی از همسرش این باشگاه رو گرفته، دنبال نابود کردن باشگاهه و اصلا بخاطر همین هم تد لاسو رو استخدام می‌کنه که مطمئن باشه شکست می‌خوره؛ ولی خوب! تد تعریف متفاوتی از شکست داره. 

انیمیشن Meet The Robinsons! Keep Moving Forward

شاید این انیمیشن رو وقتی کوچیک بودین تو تلویزیون دیده باشین. قصه پسرکوچولوییه که سرش پر ایده اختراعات تازست ولی موقع ارائه یکی از بهترین ایده‌هاش شکست می‌خوره. پیشنهاد من اینه که دوباره ببینیدش. اگرم تا حالا ندیدینش که خوش به حالتون. همیشه دفعه اول بیشتر خوش می‌گذره! با تماشای این انیمیشن ته دلتون گرم میشه و حالتون خیلییی بهتر میشه.

پاندای کونگ فو کار 

یکی دیگه از پیشنهادای بامزه، تماشای اولین قسمت از پاندای کونگ‌فوکار و دقت کردن به صحبت‌های استاد اوگوی بود. پیشنهاد جذابیه!

  • با یک نفر حرف بزنید

ایده قشنگ دیگه‌ای که مطرح شد، حرف زدن بود. خیلی سادست؛ ولی خیلی وقت‌ها بهترین کاریه که میشه کرد. اینکه با یک دوست یا کسی که کنارش احساس امنیت می‌کنیم حرف بزنیم، بار روی دوشمون رو سبک‌تر می‌کنه و باعث میشه با حس بهتری به زندگی برگردیم. اگر هم فکر می‌کنید کمک جدی‌تری مورد نیازه، از یک درمان‌گر حرفه‌ای کمک بگیرین.

 

  • و به معجزه زمان ایمان بیاوریم!

یکی از جذاب‌ترین کامنت‌ها مال کسی بود که نوشته بود توی جعبه کمک‌های اولیه مواجهه با شکست «زمان» می‌گذاره. درست میگه! خیلی وقت‌ها تنها چیزی که می‌تونه کمکمون کنه گذر زمانه.

و یک نکته پایانی:

اگر ایران زندگی می‌کنی، شاید داری جنس دیگه‌ای از شکست رو تجربه می‌کنی

اگر به اندازه دو سال پیش امیدوار نیستی و فکر می‌کنی شکست خوردیم، احساست طبیعیه؛ اما این حس شکست تمام واقعیت رو نمیگه! چرا؟ چون تاریخ خلافش رو ثابت کرده. بارها و بارها. تغییرات عمیق زمان می‌برن. به خودمون زمان بدیم.

تا اون موقع، ضمن حفظ امیدواری، می‌تونیم چیز یاد بگیریم و آگاه‌تر بشیم و اینطوری می‌رسیم به پیشنهاد آخر این مجموعه:

سال انقلاب از بی‌پلاس، چون تغییرات مهم به زمان نیاز دارند.

والپیپرهای این شماره، خدمت شما 

مراقب خودتون باشید

رنگی رنگی

10 Comments

  1. مهرداد سوم ژوئن 14, 2024 at 2:58 ب.ظ - Reply

    خیلی خوب بود! به نظرم اون انیمیشن اولیه رو خوب جایی گذاشته بودین، ضمن اینکه عااااشقِ نکته‌ی پایانی هم شدم و هستم ✌️ #پیروزی_نزدیکه

  2. سما ژوئن 14, 2024 at 5:19 ب.ظ - Reply

    رنگی رنگی انقدر این متن بخش های قشنگ داشت که نمیدونم از کدومش بگم ممنونم که باهامون به اشتراک گذاشتی
    این بخش آخر که از پیشنهاد های دوست های رنگی میذاری واقعا شیرینه و نشون میده که چقدر به کامنتای ما اهمیت میدی💕

    سما، همون که به مطالب اینطوری بیشتر از طالع دوشنبه ها اهمیت میده😅* جهت دلگرمی تیم

  3. سما ژوئن 14, 2024 at 5:20 ب.ظ - Reply

    این مطلب درحالی میخوندم که داشتم به پلی لیست توی کانال گوش میدادم

  4. فرشته ژوئن 14, 2024 at 5:20 ب.ظ - Reply

    راستی ولی تدلاسو رو پارتنرم خیلی اصرار کرد که ببینم ولی تا قسمت ۸ به زور دیدم و بعدش دیگه بی خیال شدم. خیلی داستان جذابی نداشت از نظرم. و اتفاقا پارتنرم هم خیلی تعجب کرد اینکه برام جذاب نبوده. :)) حالا چون شما گفتی دیگه واجب شد ببینمش

  5. گلاویژ ژوئن 15, 2024 at 5:40 ق.ظ - Reply

    خیلی خوب بود، تو این نقطه از زندگیم بهش نیاز داشتم. ممنون

  6. نازنین زینب ژوئن 15, 2024 at 8:52 ق.ظ - Reply

    سلام، حقیقتش الان خیلی نمی‌تونم صحبت کنم ولی میخواستم بگم‌که عالی بود و‌من همیشه در کنارتم رنگی جان همونطور که تو همیشه کنار هممون هستی و تلاش میکنی از چیزی که هستیم بهتر بشیم.
    مرسییی❤️

  7. تینا عکاشه ژوئن 16, 2024 at 6:53 ق.ظ - Reply

    خیلییی قشنگ بود ، مثل یک جلسه تراپی بود برام ، کلی کیف کردم ، برقرار باشین 🌷

  8. ژاله ژوئن 17, 2024 at 11:50 ب.ظ - Reply

    مرسی بابت این حال خوبی که به موقع به دادم رسید

  9. یگانه ژوئن 20, 2024 at 7:31 ق.ظ - Reply

    من هدفم فرهنگیان بود و دیشب دنیا رو سرم خراب شد. نشد و منم برای کنکور تیر اونقدرا امادگی ندارم و از خانوادم میترسم.
    میخوام حداقل این ۲۰ روز باقی مونده رو تبدیل به یه معجزه کنم. نمیگم شدنیه و حتمی ولی انجامش میدم.

  10. Sama ژوئن 20, 2024 at 5:28 ب.ظ - Reply

    امیدوارم به نشر این مجموعه ها قشنگتون ادامه بدید چون خیلی ها رو از ناامیدی نجات میده

Leave A Comment

عنوان

Go to Top